اشعار علی توکلی.شعر امروز رسالتی برای آیندگان
قالب وبلاگ

اشعار علی توکلی.شعر امروز رسالتی برای آیندگان

 

 

نا عاشق...

 

ای گذرگاه جــنون مطـــلع خونــبار غزل

بی من‌ امروز دلت غرق سرور است آیا؟

ای تو خورشید و دلم نــقطه ی تحقیر شده

پــــیش او حکم دلت باز غرور است آیا!

 

من خرابم که بــبـــینی  چـه سرم آوردی

محض یک لحظه پشیمان شدنت؛درکم کن

توی تقویم قـــشنگی که گذشت از عمرت

بنشین،شب به شب از عمرمن اما کم کن

 

بنـــشیـن با من اگر قــصد مــــدارا داری

شب ترین‌ حالت بارانی  خود تــجربه کن

درپی عشق، گریزان شده بودی،یک شب

حال جـــان دادن قــربانی خود تجربه کن

 

خون دل دارمُ یک بغض فروخورده ی تلخ

زخمــــی دشنه ی خون بار خــیانت هستم

لحظه ای دست بکــش مــثل من از دنیایت

تا بــــفهمی که چرا غــرق خــیالـت هستم

 

شب به شب خاطره ها خون مرا نوشـیدند

روزگار تو ولی چهره ی روشن تر داشت

آن همـــه مهر چرا چشم‌ تو را سیر نکرد!

دل ناعاشــــق تو بذر نـــمـــاندن می کاشت

 

زندگــــــی با تو چنان زخم به قلبم زده بود

که فـــقط خاطـــره ی تــــــلخ به یادم مانده

زنـــــدگی دار مکـــافـــــات شـــنیــدم دارد

بـــــی تـــفاوت به تو آیا که تو را رنجانده !↓

 

شده در خانه ی خود حس غریبی بکنی

دم به دم دست غمش روح تورازخم کند

عمرتو بسته به یک خــنده ی او باشدُ او

پیــــش چشمــان تو بنــشیندُ هی اخم کند

 

شده از غصــه ی تو هــیــچ‌ نلرزد دل او

غصه اش در دل تو حـــــــادثه اما باشد...

درک‌ کن حال مرا شاید اگر بازی چرخ

خواست تا محکمه ای بین تو با ما باشد

 

 ........................................................................

علی توکلی

12 اسفند 98

درپناه حق...

 

  

 

 خط از:علی سعیدی

متن خطاطی شده:

عمر تو بسته به یک خنده ی او باشد و او

پیش چشمان تو بنشیند و هی اخم کند..

 

 

 

روح گریزان

 

بغضِ بارانمُ شعری که پر از حادثه بود

پشت هر بیت؛ غم نئشه ام از خواب پرید

درد را دید،اگر شکل خدا را می دید

چشم‌ هایم‌ که بجز اشک پدر هیچ‌ ندید

 

درد در شعر اثر داشت که منکر نشوم

دفتر شعر ِ پدر پاکت سیگارش بود

هستی اش کل جهان بود،ولی ارثم از او

دودُ خودکارُ تپش های خود آزارش بود

 

از بهاری که مرا مست جنون زائیده

آمدم حس غریبانه ی پاییز شوم

من غم انگیزترین شعر پدر بودم که

تا ابد حکم شده حرف غم انگیز شوم

 

آمدم، لحظه بغضی که پر از باران بود

در همان لحظه که تنهایی مطلق دارد

سرنوشتی که ‌به یک پلکُ نگاهی بنداست

تیره تر از شب تاریک شود ،حق دارد

 

آن که درمسلخ پاییز و جنون ماند منم

که همین حال بدم منشا آبادی ام است

اتّفاقی که تو بودی و نمی افتادی...!

عشقُ ناکامی آن،پیشه ی اجدادی ام است

 

بار آخر به دلم گوش بکن از سرلطف!

قصه تلخ است ببخشید،اگر حوصله نیست

منِ ناکامُ تو و شعرِ پراز خواهشِ من

که میان منُ تو،خاطره جزفاصله نیست

 

من همین هیچِ خودم بودمُ در خلوت خود

داشتم دست کسی مثل تو را می جستم

در خیالم قفسی سایه ی من بود، اما

من کسی مثل توآزاد و رها می جستم

 

در پیِ روح گریزان خودم می گشتم

با غروری که اصالت به جنون میبخشید

سرِّ دامان دلی،رازِ نگاهی ؛می شد

مظهر عشق اساطیری من بی تردید

 

بغض من جای خودش بودُ به حاشا نرسید

تا به تنهاییِ نا خواسته عادت کردم

با نیازی که درآن ترس شکستن هم بود

خیره ماندم به تو تا عشق زیارت کردم

 

عشق آمد که غزل رنگ تمنا بشود

روح عصیانگرم از راه تباهی برود

درک کن حال مراعشق اساطیری من!

درد تو ساده نبوده که به آهی برود...

 

لحظه ای با من اگر چشم تو پیوندی داشت

بهترین 'بیتِ پدر' با تو شکوفا می شد

من بهارم و تو اسفند پر از ابهامی...

حسِّ تحویل غزل، وقف تمنا می شد

 

من به تنهایی با فکر تو وابسته شدم

دم به دم لحظه ی دیدارتوتکرارشود...

بین تصویرتو تا باور تنهایی من

شده هر بار که دنیای من آوار شود

 

شده هر بار تو پایان‌ غزل ها باشی

و من آن شاعر احساسی تنها باشم

بعد هر شعر که صد پاره کند قلب مرا

باز هم ‌مثنوی عاصی تنها باشم....

 

 

#علی_توکلی

۷ فروردین ۹۸

درپناه حق

 

 

‍ ‍ #غزل

غزلی تازه از دلتنگی ام تقدیم شما:

 

کافه چی

یک نفر خسته در این کافه ی دلگیر امشب

شـــده ناخواســـته با فکـر تو درگیر امشب

 

مرد تنــــهای غریبی که پر از دلتـنگیست

نشد از گریه خودش را بکند ســـــیر امشب

 

صنــــــدلی های لهســــتانی خالی یعنی...

شـــکل تنــــهایی بی حد و فراگیر امشب!!

 

در هـــــیاهوی فــــضایی که تو را کم دارد

کرده دلتــــنگی یک خاطره تأثــــیر امشب:

 

عطـــر تلخی که مـــرا یــاد تو می انــدازد

تا شــود کافه به "تصـویر" تو تسخیر امشب

 

هر دو بودیم و همین"نور کم"و این "آهنگ"

بی تو حــــالا منو این بغضِ تصاویر امشب...

 

سالـــها پشت همیـن میز"خیال تو"نشست

در خیالم نکند جای تو تغــــییر امشب

 

سالها منتــظرت بودمو عــــادت کــردم

مثل هرشــــب به غـــم انگیزی تقدیر امشب . . .

.

.

.

عابــــری پشـــت در آمـد و دلم را لرزاند!

باز اما... تو نــبودی که کنی دیر امشب

.......................................................

#علی_توکلی

#پنجم_اسفند_نودوشش

#برای_انکه_دلم_در_تسخیر_اوست

 

به ما به پیوندید

طرح چشمان او(کانال اشعار علی توکلی)

ایدی تلگرام:  @alitavakolihghazal

ایدی اینستاگرام: @ali_tavakoli_1369

 

 

اول باید یه عذر خواهی بکنم از همه دوستانم بابت این چند وقتی که نبودم و وبلاگ آپدیت نشد.

این غزل رو از عمق احساس امیخته با افکار بغض آلودم تقدیم میکنم به شما



آدم عاصی پدر

مـــثل یک شـــعر فراموش شده غـــمگیــنم

پشــــت چشـمان دلم  مرگ غزل می بیـــنم



زنـدگی را به امــــید چه کســــــی باید کرد

نـــسل عاصـــی  پدرم  ، آدم مرگ آئــــینم

...

برای خواندن متن کامل شعر روی ادامه مطلب کلیک کنید

 

 


ادامه مطلب

 چند خطی از خودم...

چیزی از خود ندارم که در باره اش بنویسم،فقط یک دل که آنهم بارها شکسته و زوارش در رفته است.

زندگی ساکتی دارم. گاه می نویسم،نمیدانم چه اما هرچه دل میگوید می نویسم.

در هشتمین روز سال 1369 از سر جبر چشم بر این جهان گشودم و برای اولین بار تهران همیشه غم آلود خودم را دیدم. 10 سال گذشت تا بفهمم گریه هایم همان شعر هستند.

مدتی برای خودم نوشتم و خواندم تا نا خوداگاه به دنیای جدی تر شعر رسیدم.غزل را با هیچ چیز عوض نمیکنم حتی باران...

گرافیک خوانده ام وطرحی هرزگاهی آسمان افکارم را ابری می کند گاه هم میبارد.دوره دبیرستان را در رشته ریاضی به گرافیک سپردم و چند صباحی خواندم بعد از اخذ مدرک به شغلی کاملا خلاف هنرم روی اوردم.شاید هیچ وقت کسی من را مهندس صدا نکرد و نخواهد کرد .

بیشتر به شعر علاقه دارم.زندگی خود را با آن آمیخته ام.در چند سال اخیر بسیار کوشیده ام که شعر بگویم نه سر درد.

26 سال داشتم که سقف ارزو بر سر دو عاشق ساختم اصلیتم آذری است اما اهل تهرانم و زاده اینجا.در جنوب شهر ماه را مینگرم و همچنان در جبر زندگی میکنم.

دلم به وسعت دنیایتان غزل دارد

منی که بین غزل ها هجای ناچیزم

 

#علی_توکلی

#زندگی_تلخ

به ما بپیوندید

 

کانال تلگرام(طرح چشمان او)

@alitavakolighazal

 

اینستاگرام

@ali_tavakoli_1369

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

علی توکلی اهل تهرانم و زاده فروردین ۶۹ شعر میگویم تا نفس بکشم اینجا سپید ها،مثنوی ها،چهارپاره ها و آن عصاره های وجودم غزل ها را... تقدیم‌نگاهتان میکنم
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اشعار علی توکلی و آدرس alitavakoli.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 81
بازدید کل : 13322
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1


خواهش می کنم برای حمایت از این وبلاگ کد را در سایت یا وبلاگ خود قرار دهید

www.shereno.com ::یک فنجان چای (بهزاد منفرد):: سلام... به وبلاگ من خوش اومدید. امیدوارم از خوندن اشعارم لذت ببرید.


کد: onLoad and onUnload Example
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه